دوست دارم بنویسم. از آینده، آینده ای روشن. از آینده ای که من در آن زنی شاغل و بچه دارم، زنی که برای رسیدن به خودم باید صبح ها اقلا یکساعت زودتر از دیگران بیدار شوم و یک ساعت دیرتر از دیگران به خواب روم آنهم باید دلیلش فقط رسیدگی به خودم باشد رسیدگی به روح و جسمم که مبادا وزنم زیاد شود یا روزی بگذرد و من حتی یک صفحه کتاب نخوانده باشم و شبی بگذرد و من چیزی ننوشته باشم. مبادا که آشپزخانه قلب خانه قبل از خواب کثیف باشد یا با آرایش و بدون زدن انواع کرم های شب و دور چشم و دست و پا به رختخواب بروم. من خودم را چنین زنی تصور می کنم، زنی که برنامه غذایی هر هفته اش مشخص است و از شب قبل مقدمات وعده های روز بعد را مهیا کرده است. زنی که عصرها بچه هایش را به کلاس، کتابفروشی یا پارک می برد و شب ها با خواندن کتابی برایشان در حالی که موهایشان را نوازش میکند آنها را آماده خواب می کند. نمیدانم دقیقا چند ساله که شدم این اتفاقات می افتد اما مطمئنم که من زنی هستم که این سبک زندگی را می پسندم.