https://www.yourpersonalprophecy.com/learn-how-to-live-in-the-now-through-prophecy/

یکی دوسالی است که تقریبا هفته ای 3-4 روز را به پیاده روی تند در مسیری که اطرافش را درخت و رودخانه و کوه ها احاطه کرده اند اختصاص می دهم. پیاده روی یک ساعته ای که معمولا  قبل از طلوع خورشید شروع می شود و من شانس این را دارم که طلوع خورشید را در این طبیعت زیبا تماشا کنم و اگر بگویم با دیدن این لحظه ناب عاشق طبیعت شده ام دروغ نگفته ام. پارسال در ماه اردیبهشت که طبیعت در اوج زیبایی خود است به پیاده روی می رفتم و از تماشای طبیعت لذت می بردم تا اینکه به خاطر شروع ماه رمضان یک ماه در پیاده روی مان وقفه افتاد تا اینکه  در تیرماه دوباره شروع به رفتن کردیم و من به شوق آن طبیعت زیبا و چشم انداز عالی از خانه خارج شدم؛ اما همین که به آنجا رسیدیم یکدفعه خشکم زد. از اینکه آن همه چمن سرسبز به خاطر گرمای شدید تابستان زرد شده بودند حالم گرفته شد و داشتم به اردیبهشت سال آینده (که امسال باشد) می اندیشیدم تا دوباره بتوانم از زیبایی آنجا لذت ببرم. حالا که یکسال از آن روزها گذشته و دوباره اردیبهشت از راه رسیده است دوباره یاد پارسال می افتم و با خودم میگویم زندگی این است یک روز می بینی تمام دلخوشی هایت تمام می شود و تو می مانی و حسرت روزهای رفته.

تصمیم مهمی میگیرم، تصمیمی که از ابتدای امسال و شاید بهتر باشد که بگویم از همان روزهای تیرماه سال گذشته سعی می کنم به آن عمل کنم. اینکه دیگر لحظه حال را به بهانه خوب نبودن گذشته یا ابهام آینده از دست ندهم چون هیچ کدام نه گذشته و نه آینده واقعیت ندارند و چقدر با این کار حال و روزم بهتر است خیلی از استرس ها و حسرت و غم هایم کم شده است. البته برای رسیدن به اوج بودن در لحظه حال راه زیادی دارم اما همین ها هم حالم را خوش کرده است. دیگر به بهانه تعطیلات بعدی تعطیلات حالا را برای مسافرتی حتی کم خرج و نزدیک از دست نمی دهم، به بهانه باشد برای فردا کارم را به تعویق نمی اندازم و به بهانه بی حوصلگی، خستگی و موکول کردن به آینده نامشخص دلخوشی های کوچکم را از خودم نمی گیرم.