خیلی وقت است که چیزی ننوشتهام درواقع مدتهاست که میخواهم چیزی بنویسم اما نه وقتش را دارم نه چیزی برای نوشتن مییابم. گهگاه ایدهای برای نوشتن به ذهنم میرسد اما یا در کنار ایدههای دیگر نوشته میشود که یک روزی بالأخره به آن پرداخته شود یا فراموش میشود.
اما امروز بار دیگر تصمیم گرفتم بنویسم. البته ننوشتنم دلایل زیادی داشت ازجمله دفاع از پایاننامه و ساعات کاری طولانی (گاها تا 14 ساعت در روز) . اما هیچکدام از اینها دلیل خوبی برای ننوشتن نیست. شاید به نظر شعار بیاید اما به نظر من کسی که تشنه نوشتن است مثل کسی که تشنه نوشیدن آب است بدون نوشتن میمیرد . پس من متأسفانه آن قدرها عاشق نوشتن نیستم.
در راستای نزدیک شدن به آخر سال، برخلاف سالهای گذشته که همه برنامهها و چالشهایم را به سال جدید موکول میکردم، امسال اما تصمیم گرفتهام چالشی 50 روزه تا پایان سال داشته باشم که یکی از موارد آن نوشتن لااقل 5 تا 10 مطلب در وبلاگ است. این ایده را از آقای شعبانعلی آموختهام ولی هر سال به دلایلی موفق به اجرای آن نشدهام و حالا که کمی مشغلههایم کمتر شده است تصمیم گرفتم آن را عملی کنم و دلیل نوشتن این موضوع در وبلاگ هم این بود که بهانهای برای انجام ندادنش نداشته باشم.
راستش موضوعات زیادی هست که دوست دارم در این وبلاگ به آن بپردازم. ازجمله نوشتن راجع به کتابهایی که میخوانم ( که قبلاً هم چند پستی راجع به شان نوشتهام)، نوشتن درباره پادکست هایی که گوش میکنم، تجربیاتم در مسیر یادگیری زبان انگلیسی و فرانسوی، علاقهام به فریلنسری و مینیمالیست بودن اما ایده داشتن یکطرف قضیه است و نوشتن و جمع کردن موضوع قضیهای دیگر. حتی همیشه به این فکر میکنم که برای نوشتن هم با برنامه جلو بروم و گاه هم تصمیم میگیرم هفتهای یک مجله هفتگی در وبلاگم داشته باشم چون خودم همیشه عاشق مجلات هفتگی سایت یک پزشک که سینا سلماسی آنها را مینوشت بودم و هنوز هم به آنها مراجعه میکنم.
امیدوارم به چالش پایبند باشم و هرچه زودتر پست بعدی را بنویسم.