دو راه در پیش دارم:
راه اول این است که میتوانم بچهدار نشوم و هرروز تماموقت یا حداقل بیشتر وقتم برای خودم و خودم باشد تا بتوانم زبان انگلیسی و فرانسوی خود را تقویت کنم، کتاب مطالعه کنم، به سرکار بروم و مطالعات تخصصی داشته باشم، ورزش کنم و در سایتهای دلخواهم بگردم ولی افسوس و پشیمانی احتمالی سالهای بعد را به جان بخرم.
و راه دوم اینکه بچهدار شوم و حداقل برای 6 سال کارهایم را کمتر کنم و اولویت اولم بچههایم باشند. اگر بخواهم فقط به حالا و حداقل ده سال بعد بیندیشم شاید روش اول بهتر باشد ولی با انتخاب روش دوم چیزهایی را خواهم آموخت که در هیچ کتاب و فیلمی نمیتوان پیدا کرد احساساتی را تجربه خواهم کرد که بدون بچهدار شدن هرگز تجربه نخواهم کرد و رنجهایی خواهم کشید و لذتهایی خواهم برد که حاصل آن رشد روح و جان من خواهم بود.
من باافتخار روش دوم را انتخاب خواهم کرد و به هدیه خداوند خوشآمد خواهم گفت و باجان و دل برایش وقت خواهم گذاشت.
اما راستش به بچهدار شدن که فکر میکنم کلینگرانی و سردرگمی روانه وجودم میشود. من هم مثل همه دوست دارم مادر خوبی برای فرزندم باشم و دوست دارم اگر بچهای به این دنیا میآورم تمام تلاشم را برای زندگیاش بگذارم با تمام وجودم دوستش بدارم و آگاهانه برای تربیتش پیش بروم.
احساس میکنم این سختترین پروسه در زندگی هر آدمی است؛ مادر و پدر شدن. هرقدر هم که بادانش و اطلاعات جلو برویم باز یکجاهایی کم میآوریم.
درواقع من بچهدار شدن را برای رشد خودم ضروری میدانم. به نظرم باوجود بچه من بیشتر یاد میگیرم و رشد میکنم.
بچهدار شدن در این دوران هم سخت و هم آسان است. آسان از این نظر که ما بهراحتی به همه افراد خبره و حتی کسانی مثل خودمان دسترسی داریم و میتوانیم از توصیهها و مشاورههایشان بهره ببریم و سخت از این نظر که همین دسترسی راحت به ما این حس را القا میکند که ما چون شبیه این توصیهها عمل نمیکنیم پس قطعاً والدین خوبی نیستیم.
مطمئنم که دوست دارم بچه داشته باشم اما اینکه چه زمانی مناسبترین زمان برای من است قطعاً نمیدانم یعنی ممکن است از زود یا دیر بچهدار شدن پشیمان شوم که به نظرم این برای هرکس دیگری نیز ممکن است اتفاق بیفتد.
قصد دارم در این وبلاگ کمی بیشتر راجع به مطالعاتم در موضوع تربیت بنویسم و شاید روزی سایتی مجزا برای این کار در نظر بگیرم. امیدوارم که خوب پیش برود و برای خوانندگان هم مفید واقع شود.