امروز در اینستاگرام راجع به هوگه خواندم. راستش تا به امروز این واژه را نشنیده بودم اما طی یکی دو سال اخیر به‌وضوح تأثیر آن را در زندگی‌ام دیده‌ام. هوگه چیست؟ تعریف علمی آن را نمی‌دانم اما آن‌طور که آموختم هوگه همان وقت‌هایی است که با آرامش خیال کار دلخواهمان را انجام می‌دهیم، بدون اینکه اتفاق خاصی بیفتد. درواقع همان گذر ثانیه‌ها و احساس زندگی با تمام وجود. مثلاً هوگه زندگی من بیشتر وقت‌هایی است که می‌نویسم، یا اینکه درحالی‌که دم‌نوشی در دست دارم به خواندن کتاب یا تماشای فیلمی مشغول می‌شوم، حتی خیاطی کردن درحالی‌که اتاق لبریز از نور آفتاب است؛ اما مدتی است که دوست دارم از تمام لحظاتم لذت ببرم. چطور؟ مثلاً وقتی غذایی روی گاز در حال آماده شدن است هرازگاهی با تمام وجود ریه‌هایم از بوی خوب آن غذا پر می‌کنم و خدا را شکر می‌کنم. هنگام نوشیدن آب جرعه‌جرعه آن را با آرامش و لذت می‌نوشم و هنگامی‌که در حال پیاده‌روی یا سوار ماشین هستم سعی می‌کنم تک‌تک اجزای بیرون را ببینم و کیف کنم و تازه حالاست که فهمیده‌ام که زندگی همین لمس لحظات کوچک است و لذت بردن از تک‌تک ثانیه‌های آن. چه‌بسا که مدتی بعد دیگر در این جهان نباشیم. این بینش و نگاه به دنیای اطرافم را بیشتر مدیون یوگا و کتاب‌هایی که خوانده‌ام می‌دانم. یکی از این کتاب‌ها، کتاب «معجزه شکرگزاری» است که در خردادماه سال گذشته آن را خواندم و تمریناتش را انجام دادم و حالا دیدن نعمت‌های خداوند و شکرگزاری نعمت‌های بیکرانش مرا به آدمی دیگر تبدیل کرده است